زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

بهرام چوبین

بَهْرامِ چوبین‌، سردار ساسانی‌ و مدعی‌ سلطنت‌ در روزگار هرمزد چهارم‌ و خسروپرویز كه‌ مدتی‌ كوتاه‌ (590 -591م‌) بر تخت‌ شاهی‌ نشست‌ و سرگذشت‌ وی‌ با حماسه‌ و افسانه‌ درآمیخت‌ و در روایات‌ ایرانی‌ و متون‌ اسلامی‌ شهرت‌ یافت‌. با اینكه‌ او از خاندان‌ ساسانی‌ نبود، گاه‌ وی‌ را در فهرست‌ پادشاهان‌ ساسانی‌ آورده‌، و او را بهرام‌ ششم‌ خوانده‌اند. 
بهرام‌ (دربارۀ این‌ واژه‌، نک‍ : ه‍ د، بهرام‌ گور) كه «مِهر بَنْدَك‌» نامیده‌ می‌شد (یوستی‌، 363؛ ماركوارت‌، 83,65)، از خاندان‌ مهران‌ ــ یكی‌ از 7 خانوادۀ بزرگ‌ عصر اشكانی‌ و ساسانی‌ ــ و از مردم‌ ری‌ بود (یوستی‌، همانجا؛ نولدكه‌،439-438) و پدرش‌، بهرام‌ گُشْنَسب‌ مرزبانی‌ ری‌ را برعهده‌ داشت‌ (فردوسی‌، 8 /338، 341، 417؛ دینوری‌، 79؛ طبری‌، 2 /174؛ یوستی‌، همانجا). 
لقب‌ بهرام‌ به‌ شكلهای‌ چوبین‌ (معرّب‌ آن‌: جوبین‌)، چوبینه‌، شوبین‌، شوبینه‌ و سونیر آمده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : طبری‌، همانجا؛ بنداری‌، 2 /176؛ فردوسی‌، 8 /337؛ یعقوبی‌، 1 /188؛ ابن‌ قتیبه‌، 664؛ ابن‌ بطریق‌، 1 /213)، اما دربارۀ معنی‌ و دلیل‌ كاربرد آن‌ اتفاق‌ نظر وجود ندارد. مسعودی‌ بهرام‌ را از فرزندان‌ چوبین‌، پسر میلاد دانسته‌ است‌ (1 /271)، اما به‌ روایت‌ فردوسی‌ (همانجا) و بلعمی‌ (ترجمه‌...، 180، تاریخ‌، 2 /1077) وی‌ دراز بالا و خشك‌ اندام‌ بود و از این‌ رو، چوبین‌ خوانده‌ می‌شد (نیز نک‍ : بغدادی‌، 36؛ برهان‌...، 1 /324؛ ملك‌زاده‌، 53). در عین‌ حال‌، در بعضی‌ از نسخه‌های‌ كتاب‌ بلعمی‌ تعبیر عامیانه‌ای‌ دربارۀ لقب‌ شوبین‌ آمده‌ است‌ (مثلاً نک‍ : ترجمه‌، همانجا). از میان‌ محققان‌ جدید، برخی‌ لقب‌ بهرام‌ را با واژۀ دیلمیِ ژوپین‌ یا زوپین‌، به‌ معنی‌ نیزه‌ مربوط دانسته‌ (نک‍ : مینورسكی‌، 108)، و برخی‌ دیگر شوبین‌ و چوبین‌ را شكلهای‌ تحریف‌ یافتۀ واژۀ شواتیر یا شیواتیر (= لقب‌ آرش‌) شمرده‌اند (نک‍ : خالقی‌، «درباره‌...»، 162؛ نیز مجمل‌...، 90؛ برای‌ آگاهی‌ بیشتر، نک‍ : عمادی‌، 434-440). 
بهرام‌ چوبین‌ خود را از تبار اشكانیان‌ می‌دانست‌ و برخی‌ منابع‌، وی‌ را از فرزندان‌ پهلوان‌ ایرانی‌، گُرگین‌، پسر میلاد، و نیز از نسل‌ تیرانداز مشهور ایرانی‌، آرش‌ دانسته‌اند (فردوسی‌، 9 /29-30، 32؛ گردیزی‌، 90؛ بغدادی‌، همانجا؛ طبری‌، 2 /178). به‌ روایت‌ طبری‌، بهرام‌ چوبین‌ را در تیراندازی‌ با آرش‌ همانند می‌كردند (2 /175). از این‌رو، شاید منسوب‌ كردن‌ بهرام‌ به‌ آرش‌ به‌ سبب‌ مهارت‌ او در تیراندازی‌ بوده‌ است‌ (نولدكه‌، 279، حاشیۀ 5). شهرت‌ بهرام‌ چوبین‌ در تیراندازی‌ بدان‌ پایه‌ بوده‌ است‌ كه‌ ابن‌ ندیم‌ از كتابی‌ در آیین‌ تیراندازی‌ نام‌ می‌برد و آن‌ را احتمالاً به‌ بهرام‌ چوبین‌ ــ و یا بهرام‌ گور ــ نسبت‌ می‌دهد (ص‌ 376). در شاهنامه‌ نیز وصف‌ تیراندازی‌ بهرام‌ به‌ شابه‌ (= سابه‌، ساوه‌) شاه‌، فرمانروای‌ تركان‌ بسیار شبیه‌ وصف‌ تیراندازی‌ رستم‌ به‌ اشكبوس‌ است‌. شباهت‌ این‌ دو صحنه‌، نمودار همانندی‌ این‌ دو پهلوان‌ در جنگاوری‌ و تیراندازی‌ از نگاه‌ فردوسی‌ است‌ (نک‍ : سرامی‌، 268). 
از میان‌ خاندانهای‌ حكومتگر در ایران‌ پس‌ از اسلام‌، نه‌ تنها سامانیان‌ خود را به‌ بهرام‌ چوبین‌ منسوب‌ می‌كردند (نک‍ : نرشخی‌، 82؛ بیرونی‌، 39؛ منینی‌، 1 /347- 348)، بلكه‌ فرمانروایان‌ ناحیۀ سریر در اطراف‌ دریای‌ خزر نیز خود را از فرزندان‌ وی‌ می‌شمردند (نک‍ : اصطخری‌، 180). 
در منابع‌ موجود، شاهنامۀ فردوسی‌ سرگذشت‌ بهرام‌ چوبین‌ را با تفصیل‌ بسیار نقل‌ كرده‌ است‌. بجز این‌، در كتابهایی‌ مانند غرر اخبار... ثعالبی‌ مرغنی‌، الاخبار الطوال‌ دینوری‌، نهایة الارب‌ فی‌ اخبار الفرس‌ و العرب‌ و تاریخ‌ بلعمی‌ شرح‌ حال‌ بهرام‌ چوبین‌، نسبت‌ به‌ دیگر منابع‌، با جزئیات‌ بیشتر روایت‌ شده‌ است‌. در این‌ كتابها، داستان‌ زندگی‌ بهرام‌ چوبین‌ در یك‌ مسیر مشخص‌ سیر می‌كند و بنابراین‌، ممكن‌ است‌ تمام‌ این‌ گزارشها از یك‌ منبع‌ گرفته‌ شده‌ باشند. بلعمی‌ تأكید می‌كند كه‌ طبری‌ در تاریخ‌ خود اخبار بهرام‌ چوبین‌ را به‌ تمامی‌ نیاورده‌ است‌ و می‌گوید: «من‌ به‌ كتاب‌ اخبار عجم‌ تمام‌ یافتم‌ و بگویم‌» ( ترجمه‌، 181). 
مسعودی‌ به‌ كتابی‌ مستقل‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ ایرانیان‌ در سرگذشت‌ بهرام‌ چوبین‌ فراهم‌ آورده‌ بودند (1 /276) و ابن‌ ندیم‌ از كتاب‌ بهرام‌ شوبین‌ (در متن‌ تصحیف‌ شده‌ است‌: شوس‌) نام‌ می‌برد كه‌ جبلۀ بن‌ سالم‌ آن‌ را از پهلوی‌ به‌ عربی‌ برگردانده‌ بود (ص‌ 364). بدین‌ترتیب‌، به‌ نظر می‌رسد با استفاده‌ از همین‌ ترجمه‌، مورخان‌ عرب‌زبان‌، ماجرای‌ زندگی‌ بهرام‌ چوبین‌ را در كتابهای‌ خود نقل‌ كرده‌اند، چنان‌ كه‌ احتمالاً فردوسی‌ و یا گردآورندگان‌ شاهنامۀ ابومنصوری‌ نیز از این‌ ترجمه‌، یا از یك‌ متن‌ منثور فارسی‌ بهره‌ برده‌اند (نولدكه‌، 475؛ ریاحی‌، 28) و شاید برخی‌ از نویسندگان‌ غیرایرانی‌ و غیرمسلمان‌ ــ مانند موسی‌ خورنی ــ نیز با كتاب‌ شرح‌ حال‌ بهرام‌ چوبین‌ آشنا بوده‌اند (نک‍ : ماركوارت‌، 84).
همچنین‌ براساس‌ گزارشی‌، به‌ فرمان‌ خسروپرویز دربارۀ جنگهای‌ او با بهرام‌ چوبین‌ و پیروز شدن‌ وی‌ بر بهرام‌ كتابی‌ نوشتند كه‌ شاهنشاه‌ ساسانی‌ مقدمۀ آن‌ را نپسندید، تا دبیری‌ جوان‌ مقدمه‌ای‌ بر آن‌ نوشت‌ و خسرو را خرسند ساخت‌ (بیهقی‌، 2 /203)، اما معلوم‌ نیست‌ این‌ كتاب‌ همان‌ نوشته‌ای‌ باشد كه‌ ابن‌ ندیم‌ از آن‌ نام‌ برده‌ است‌. به‌ هر حال‌، كتابی‌ كه‌ به‌ امر خسروپرویز تألیف‌ شده‌ بود، بخشی‌ از تاریخ‌ رسمی‌ ساسانیان‌، و احتمالاً جزئی‌ از خدای‌ نامه‌ بوده‌ است‌. اما متنی‌ كه‌ مورد استفادۀ نویسندگان‌ ایرانی‌ و عرب‌ پس‌ از اسلام‌ قرار گرفته‌، ظاهراً جنبۀ داستانی‌ داشته‌، و در آن‌ از اعمال‌ پهلوانی‌ بهرام‌ چوبین‌ یاد شده‌ است‌. نویسندۀ متن‌ پهلوی‌ داستان‌ بهرام‌ چوبین‌ با اینكه‌ بهرام‌ را می‌ستاید و از پهلوانیهای‌ او به‌ بزرگی‌ یاد می‌كند، با شاهنشاه‌ ساسانی‌ موافق‌ بوده‌ است‌ و بر قانونی‌ بودن‌ سلطنت‌ ساسانیان‌ تأكید می‌كند. این‌ كتاب‌ كه‌ اكنون‌ متن‌ اصلی‌ و ترجمۀ عربی‌ آن‌ در دست‌ نیست‌، در اواخر روزگار ساسانیان‌، شاید در عصر بوران‌ (دختر خسرو پرویز) و یا در نخستین‌ سالهای‌ فرمانروایی‌ یزدگرد سوم‌ نوشته‌ شده‌، و بعدها وارد متون‌ دورۀ اسلامی‌ شده‌ است‌ (برای‌ تفصیل‌، نک‍ : نولدكه‌، 478-474؛ محمدی‌، 1 /331-337؛ نیز نک‍ : ریاحی‌، 60). به‌ هر حال‌، پرداختن‌ داستان‌ بهرام‌ چوبین‌ به‌ دور از غرض‌ورزی‌ نبوده‌، و احتمالاً وی‌ نابكارتر از آنچه‌ بوده‌، نمایانده‌ شده‌ است‌. این‌ داستان‌ بر مبنای‌ تضاد میان‌ مشروعیت‌ پادشاه‌ ساسانی‌ و صلاحیت‌ بهرام‌ چوبین‌ استوار شده‌ است‌ (اسلامی‌، 396؛ خالقی‌، «عناصر...»، 90). 
در منابع‌ موجود، داستان‌ بهرام‌ چوبین‌ با ماجرای‌ نبرد او با فرمانروای‌ تركان‌، شابه‌شاه‌ آغاز می‌شود. بهرام‌ كه‌ مرزبان‌ بَردَع‌ و اردبیل‌، یا آذربایجان‌ بود (فردوسی‌، 8 /338؛ ثعالبی‌، 643)، به‌ همراه‌ سپاهی‌ 12 هزار نفری‌ از 40 سالگان‌ و با در دست‌ داشتن‌ درفش‌ رستم‌ دستان‌ لشكر تركان‌ را درهم‌ شكست‌، شابه‌شاه‌ را كشت‌ و غنایم‌ بسیار به‌ چنگ‌ آورد. سپس‌ بهرام‌ گنجهای‌ تركان‌ را نزد هرمزد چهارم‌ فرستاد، اما نزدیكان‌ پادشاه‌ ساسانی‌ از وی‌ بدگویی‌ كردند. هرمزد نیز كه‌ از بهرام‌ آزرده‌ شده‌ بود، لباسی‌ زنانه‌ با دوكدانی‌ و نامه‌ای‌ پرخاش‌آمیز برای‌ او فرستاد. بهرام‌ ترفندی‌ به‌ كار بست‌، لباس‌ را پوشید، دوكدان‌ را پیش‌ خود نهاد و سربازانش‌ را فرا خواند. سپاهیان‌ كه‌ او را در آن‌ حال‌ دیدند، از هرمزد بیزاری‌ جستند و اعلام‌ كردند كه‌ دیگر وی‌ را شاهنشاه‌ ایران‌ نمی‌دانند. از این‌ زمان‌، شورش‌ بهرام‌ چوبین‌ بر ضد حكومت‌ ساسانیان‌ آغاز شد (برای‌ تفصیل‌، نک‍ : فردوسی‌، 8 /341-399؛ دینوری‌، 79-82؛ بلعمی‌، تاریخ‌، 2 /1077-1080). 
پس‌ از این‌ وقایع‌، سرگذشت‌ و اعمال‌ پهلوانی‌ بهرام‌ چوبین‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌ و به‌ تدریج‌، وارد قلمرو حماسه‌ و خیال‌پردازی‌ شد؛ چنان‌ كه‌ آغاز داستان‌ بهرام‌ در شاهنامه‌ نیز با افسانه‌ آمیخته‌ است‌. درواقع‌، بهرام‌ چوبین‌ تنها پهلوان‌ دوران‌ تاریخی‌ است‌ كه‌ می‌تواند با پهلوانان‌ بزرگ‌ دوران‌ داستانی‌ شاهنامه‌ برابری‌ كند (اسلامی‌، 398، 390). 
دلاوری‌ بهرام‌ چوبین‌ چنان‌ است‌ كه‌ در شاهنامه‌ هرمزد او را با رستم‌ همانند می‌كند و حتى تركان‌ وی‌ را در میدان‌ جنگ‌ برتر از رستم‌ می‌دانند (فردوسی‌، 8 /345، 373). افزون‌ بر این‌، بجز دو داستان‌ معروف‌ به «هفت‌ خان‌» در شاهنامه‌، جای‌ پای‌ رویدادهای‌ هفت‌خانی‌ در داستان‌ بهرام‌ چوبین‌ نیز دیده‌ می‌شود كه‌ از جملۀ آنهاست‌، كشتن‌ اژدهایی‌ در چین‌ به‌ دست‌ وی‌. به‌ این‌ ترتیب‌، آخرین‌ اژدهاكشی‌ در شاهنامه‌ به‌ وسیلۀ بهرام‌ چوبین‌ روی‌ می‌دهد كه‌ وی‌ اژدهایی‌ آدم‌ خوار را به‌ نام‌ شیرْكَپّی‌ از پای‌ در می‌آورد (سرامی‌، 170-171، 808، 996-997؛ رستگار، 73، 99، 107). اژدهاكشی‌ بهرام‌ چوبین‌ در شاهنامه‌، یادآور نبردهای‌ بهرام‌ گور با اژدهایان‌ است‌؛ چنان‌ كه‌ این‌ دو پهلوان‌ برای‌ كشتن‌ اژدها از سلاحهایی‌ مشابه‌ استفاده‌ می‌كنند و همانندی‌ داستان‌ آن‌ دو نشان‌ می‌دهد كه‌ احتمالاً سرچشمه‌ای‌ واحد دارند (سرامی‌، 868 -869؛ رستگار، 145، 221). روایتهای‌ دلاوری‌ بهرام‌ چوبین‌ و بهرام‌ گور چنان‌ متعدد و مشهور، و آن‌ اندازه‌ شبیه‌ به‌ هم‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌ گزارش‌ بلعمی‌، در میان‌ تمام‌ پادشاهان‌ ایران‌، این‌ دو تن‌ بیش‌ از همه‌ به‌ شجاعت‌ و مردی‌ نام‌بردار بوده‌اند (ترجمه‌، 180). 
از جمله‌ نشانه‌های‌ جنگاوری‌ بهرام‌ چوبین‌، پشته‌هایی‌ است‌ كه‌ او از كشتگان‌ تركان‌ در نبرد با پَرموده‌ ــ پسر شابه‌شاه‌ ــ و سربازان‌ رومیِ سپاه‌ خسروپرویز ساخته‌ بود و آنها را «بهرامْ تَل‌» و «بهرامْ چید» می‌نامیدند (فردوسی‌، 8 /380، 9 /113؛ نیز نک‍ : برهان‌، 1 /325). در عین‌ حال‌، صحنه‌های‌ نبرد بهرام‌ چوبین‌ با كوت‌ رومی‌، مقاتوره‌ ــ پهلوان‌ باج‌گیر از خاقان‌ ــ و نیز شیركپی‌ در شاهنامه‌ از دیگر نمونه‌های‌ دلاوریهای‌ اوست‌ (نک‍ : سرامی‌، 426، 427). 
در داستان‌ بهرام‌ چوبین‌ عوامل‌ غیرطبیعی‌ و جادویی‌ نیز گاه‌ مداخله‌ می‌كنند. از این‌ جمله‌ است‌: كمك‌ گرفتن‌ شابه‌ شاه‌ از جادوگران‌ برای‌ شكست‌ سپاه‌ بهرام‌، ملاقات‌ بهرام‌ با زنی‌ تاجدار در كاخ‌ جادویی‌، كمك‌ ایزد سروش‌ به‌ خسرو پرویز برای‌ رهایی‌ از دست‌ بهرام‌ و گمراه‌ شدن‌ آدمیان‌ از سوی‌ دیوان‌ (نک‍ : فردوسی‌، 8 /364، 400-402، 9 /121؛ سرامی‌، 568- 569). 
در سرگذشت‌ بهرام‌ چوبین‌، تقدیر نقش‌ اساسی‌ دارد و قهرمان‌ داستان‌ سرانجام‌، در ستیز با سرنوشت‌ مغلوب‌ می‌شود. بنابراین‌، به‌ نظر می‌رسد كه‌ بهرام‌ در شورش‌ برضد پادشاه‌، كاملاً گناهكار نیست‌، زیرا تقدیر بر این‌ عصیان‌ حكمفرماست‌ (همو، 96؛ ماسه‌، 169؛ نیز نک‍ : فردوسی‌، 9 /166). 
داستان‌ بهرام‌ چوبین‌ جزو شاهكارهای‌ فردوسی‌ است‌ و شمار بیتهای‌ گفتاری‌ آن‌ بسیار زیاد است‌. استفادۀ فردوسی‌ از شیوۀ گفتارنگاری‌، به‌ وی‌ مجال‌ داده‌ است‌ تا نامه‌های‌ بسیاری‌ را ضمن‌ داستان‌ بهرام‌ نقل‌ كند (برای‌ تفصیل‌، نک‍ : سرامی‌، 179، 234-240، 252-257). برطبق‌ روایات‌، سرگذشت‌ بهرام‌ چوبین‌ با توطئۀ خسروپرویز، پادشاه‌ ساسانی‌ و دبیرش‌، خُرّادِ بُرزین‌ و قتل‌ او به‌ دست‌ تركی‌ به‌ نام‌ قُلون‌ پوستین‌دوز، در روز بهرام‌ (= روز بیستم‌ هر ماه‌ در تقویم‌ ایرانیان‌ باستان‌) پایان‌ یافت‌ (فردوسی‌، 9 /159-160، 163-167؛ ثعالبی‌، 681؛ قس‌: یعقوبی‌، 1 /193: نوم‌ بهرام‌، كه‌ تصحیف‌ یوم‌ بهرام‌ است‌؛ نیز نک‍ : عمادی‌، 410-431). 
در بسیاری‌ از متنهای‌ نظم‌ و نثر فارسی‌ نام‌ بهرام‌ چوبین‌ در ضمن‌ حكایتها و یا به‌ صورت‌ اشاره‌ آمده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : نظامی‌، 79-80، 107-110، 121-125؛ نظام‌الملك‌، 98-99؛ ظهیری‌، 188-191؛ خاقانی‌، 281، 314). همچنین‌ بنای‌ شهرهای‌ نخجوان‌ و سمندر (نزدیك‌ سریر یا باب‌الابواب‌) را به‌ بهرام‌ چوبین‌ نسبت‌ داده‌اند (نک‍ : حمدالله‌، 89، 255). 
تا پیش‌ از روزگار فتحعلی‌شاه‌ قاجار، بر دامنۀ جنوبی‌ كوه‌ دز رَشكان‌ (= كوه‌ سُرسُره‌)، نزدیك‌ ری‌ سنگ‌ نگارۀ ناتمامی‌ از عهد ساسانیان‌ وجود داشت‌ كه‌ چند تن‌ از شرق‌شناسان‌ و جهانگردان‌ آن‌ را وصف‌، و تصویر كرده‌اند، اما به‌ فرمان‌ پادشاه‌ قاجار این‌ نقش‌ برجسته‌ محو شد تا صورت‌ وی‌ بر آنجا نقر شود. به‌ نظر برخی‌ از پژوهشگران‌، این‌ تصویر از یادگارهای‌ بهرام‌ چوبین‌ بوده‌ است‌ (نک‍ : كریمان‌، 1 /299-302، 313). به‌ هر حال‌، شهرت‌ و محبوبیت‌ بهرام‌ چوبین‌ آن‌ اندازه‌ بوده‌ است‌ كه‌ برخی‌ از اعمال‌ پهلوانی‌ و صحنه‌هایی‌ از سرگذشت‌ وی‌ به‌ تصویر كشیده‌ شود (نک‍ : رابینسن‌، 53, 54, 55, 118).

در ادبیات‌ مكاشفه‌ای‌ زردشتی‌، به‌ ویژه‌ در برخی‌ كتابهای‌ پهلوی‌، مانند جاماسب‌نامه‌ و زَندِ وَهْمَنْ یسن‌ از منجی‌ای‌ یاد شده‌ است‌. در این‌ نوشته‌ها از پیروزی‌ زودگذر غاصبی‌ سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ است‌ كه‌ از خراسان‌ خروج‌ خواهد كرد و زمام‌ امور را به‌ دست‌ خواهد گرفت‌، اما در جریان‌ فرمانروایی‌ كشته‌ خواهد شد و پس‌ از چندی‌، بیگانگان‌ به‌ تخت‌ خواهند نشست‌. به‌ نظر برخی‌ از پژوهشگران‌، ممكن‌ است‌ این‌ مطالب‌ بر واقعیتهای‌ تاریخی‌ استوار باشد و غاصب‌ یاد شده‌ در این‌ متون‌ مكاشفه‌ای‌ با بهرام‌ چوبین‌ تطبیق‌ شود؛ این‌ تطبیق‌ موجب‌ می‌شود تا مطالب‌ دیگری‌ نیز كه‌ در این‌ نوشته‌ها آمده‌ است‌، نظمی‌ منطقی‌ بیابد (برای‌ آگاهی‌ از تفصیل‌ مطالب‌، نک‍ : تسگلدی‌،43 -21؛ دستره‌، 639-652).

مآخذ

ابن‌ بطریق‌، سعید، التاریخ‌ المجموع‌ علی‌ التحقیق‌ و التصدیق‌، به‌ كوشش‌ لویس‌ شیخو، بیروت‌، 1905م‌؛ ابن‌ قتیبه‌، عبدالله‌، المعارف‌، به‌ كوشش‌ ثروت‌ عكاشه‌، قاهره‌، 1960م‌؛ ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌؛ اسلامی‌ ندوشن‌، محمدعلی‌، زندگی‌ و مرگ‌ پهلوانان‌ در شاهنامه‌، تهران‌، 1349ش‌؛ اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالك‌ و ممالك‌، ترجمۀ كهن‌ فارسی‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1347ش‌؛ برهان‌ قاطع‌، محمدحسین‌ بن‌ خلف‌ تبریزی‌، به‌ كوشش‌ محمد معین‌، تهران‌، 1330ش‌؛ بغدادی‌، عبدالقادر، لغت‌ شهنامه‌، به‌ كوشش‌ ك‌. زالمان‌، سن‌ پترزبورگ‌، 1895م‌؛ بلعمی‌، محمد، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار و محمد پروین‌ گنابادی‌، تهران‌، 1353ش‌؛ همو، ترجمۀ تاریخ‌ طبری‌، به‌ كوشش‌ محمد جواد مشكور، تهران‌، 1337ش‌؛ بنداری‌، فتح‌، الشاهنامه‌، به‌ كوشش‌ عبدالوهاب‌ عزام‌، تهران‌، 1970م‌؛ بیرونی‌، ابوریحان‌، الآثار الباقیة، به‌ كوشش‌ زاخاو، لایپزیگ‌، 1923م‌؛ بیهقی‌، ابراهیم‌، المحاسن‌ و المساوی‌، به‌ كوشش‌ محمدابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، مكتبۀ نهضۀ مصر؛ ثعالبی‌ مرغنی‌، حسین‌، غرر اخبار ملوك‌ الفرس‌ و سیرهم‌، به‌ كوشش‌ زتنبرگ‌، پاریس‌، 1900م‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، نزهة القلوب‌، به‌ كوشش‌ لسترنج‌، لیدن‌، 1915م‌؛ خاقانی‌ شروانی‌، منشآت‌، به‌ كوشش‌ محمدروشن‌، تهران‌، 1362ش‌؛ خالقی‌ مطلق‌، جلال‌، «دربارۀ لقب‌ بهرام‌، سردار مشهور ساسانی‌»، یادنامۀ دكتر احمد تفضلی‌، به‌كوشش‌ علی‌اشرف‌ صادقی‌، تهران‌، 1379ش‌؛ همو، «عناصر درام‌ در برخی‌ از داستانهای‌ شاهنامه‌»، تن‌ پهلوان‌ و روان‌ خردمند، به‌ كوشش‌ شاهرخ‌ مسكوب‌، تهران‌، 1374ش‌؛ دینوری‌، احمد، الاخبار الطوال‌، به‌ كوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر، قاهره‌، 1960م‌؛ رستگار فسایی‌، منصور، اژدها در اساطیر ایران‌، شیراز، 1365ش‌؛ ریاحی‌، محمد امین‌، فردوسی‌، تهران‌، 1375ش‌؛ سرامی‌، قدمعلی‌، از رنگ‌ گل‌ تا رنج‌ خار، تهران‌، 1368ش‌؛ طبری‌، تاریخ‌؛ ظهیری‌ سمرقندی‌، محمد، اغراض‌ السیاسة فی‌ اعراض‌ الریاسة، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1349ش‌؛ عمادی‌، عبدالرحمان‌، «ورهام‌ روز و بهرام‌ چوبین‌ رازی‌ در عقاید قدیم‌»، فرهنگ‌ ایران‌ زمین‌، تهران‌، 1365ش‌، ج‌ 26؛ فردوسی‌، شاهنامه‌، ج‌ 8، به‌ كوشش‌ رستم‌ علی‌یف‌ و ع‌. آذر، مسكو، 1970م‌، ج‌ 9، به‌كوشش‌ آ. برتلس‌ و ع‌. نوشین‌، مسكو، 1971م‌؛ كریمان‌، حسین‌، ری‌ باستان‌، تهران‌، 1345ش‌؛ گردیزی‌، عبدالحی‌، زین‌الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ ماسه‌، هانری‌، فردوسی‌ و حماسۀ ملی‌، ترجمۀ مهدی‌ روشن‌ ضمیر، تبریز، 1375ش‌؛ مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، 1318ش‌؛ محمدی‌ ملایری‌، محمد، تاریخ‌ و فرهنگ‌ ایران‌، تهران‌، 1372ش‌؛ مسعودی‌، علی‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، 1384ق‌ /1964م‌؛ ملك‌زاده‌، ملكه‌ (بیانی‌)، «پژوهشی‌ دربارۀ سكه‌های‌ بهرام‌ ششم‌ (چوبینه‌)»، بررسیهای‌ تاریخی‌، تهران‌، 1354ش‌، س‌ 10، شم‍ 1؛ منینی‌، احمد، شرح‌الیمینی‌ ( الفتح‌ الوهبی‌)، قاهره‌، 1286ق‌؛ نرشخی‌، محمد، تاریخ‌ بخارا، ترجمۀ احمد بن‌ محمد قباوی‌، تلخیص‌ محمد بن‌ زفر، به‌كوشش‌ محمدتقی‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نظام‌الملك‌، حسن‌، سیر الملوك‌ (سیاست‌نامه‌)، به‌ كوشش‌ هیوبرت‌ دارك‌، تهران‌، 1355ش‌؛ نظامی‌گنجوی‌، خسرو و شیرین‌، به‌ كوشش‌ وحید دستگردی‌، تهران‌، 1335ش‌؛ یعقوبی‌، احمد، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ هوتسما، لیدن‌، 1969م‌؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.